چه ارتباطات معناداری میتوان بین تاریخ عکاسی و شرایط رسانهای امروز ترسیم کرد؟ آیا این ارتباطات باید صرفاً بر شیوههای گفتمانی مانند «آنالوگ» و «دیجیتال» استوار باشند؟ و آیا این شیوهها، همراه با فناوریهای مرتبطشان، همواره باید به شکل متقابل منحصربهفرد در نظر گرفته شوند؟ تمایزهای مبتنی بر [نظریۀ] «حاصل جمع صفر۱» که در نوشتههای کلاسیک عکاسی به کار رفتهاند، مانع از آن میشوند که بتوانیم سایر شکلهای رسانه و هنر را که همزمان با ظهور عکاسی یا از دل آن پدید آمدهاند، به درستی نظریهپردازی کنیم. در مقابل، یک پژوهش «پسا-پسا-عکاسانه۲» که به درستی تعریف شده باشد، باید شبکههای دیگری را برای فرهنگهای کارکردی و زمینههای تولید خود جستوجو کند. این مقاله تعاریفی جایگزین از عکاسی بهعنوان پیشنمونهای از هنر رسانهای ارائه میدهد. چنین تعاریفی دیگر ارزش والاتری برای خلق تصاویرِ منفرد قائل نیستند بلکه به جای آن، به واکاوی و دگرگونی انتقادی بسترهای نظری و فناورانۀ گستردهتری میپردازند که تصاویر در آنها خلق میشوند؛ خواه این بسترها الکترونیکی، دیجیتال، تعاملی یا شبکهای باشند.